زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
من یـادگـار دسـتهای بـسـته هـسـتـم من شاهد زنجـیـرهای خـسـتـه هـستم وقـتی که دست عـمـهام را بـسته دیدم حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم آنـچـه که ما دیـدیـم چـشـم غـم نـدیـده حتی اسـیر تُـرک و رومی هم نـدیـده من دیـدهام صـبـر و قـرار زخـمها را مـن دیــدهام شـــلّاق تــنــد اخـمهـا را من اشکهای سـرخ بابـا را چـکـیـدم من مشکهای خشکِ سـقّـا را چشیدم مـن دیـدهام روز شـکـار کـودکـان را مـن دادهام حــکـم فــرار بــانــوان را روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت عمامهام آتش گرفت و گیسویم سوخت وقـتی حـریم حـرمت ما را شکـسـتند درّنـدگـان بـر سـیـنـۀ قـرآن نـشـسـتند مـن دستهـای بـیعَـلـم طـیّــار دیـدم دامــان آتـش را گـهــی سـیّــار دیــدم مـن شـرم روی مـاه را در ابـر دیـدم نـعـش امـام خـویش را بـیقـبـر دیـدم گلزار طف پیش نگاهم لاله گـون بود معراج دارالحرب چون دریای خون بود وقـتـی عـبـور از قـتـلگـاه نـور کردم با کـوه غم صبر از سرِ دستور کردم مـن سـروهـای نـور را اِسـتـاده دیـدم تـنهـای بیسـر بر زمین افـتـاده دیدم در خـیـمه بر قـلب پریـشان تاب دادم با اشک بر لبهای عـطشان آب دادم من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم سـجـادههـای زُهـد را دیــدم در آتـش منظومههای عشق را دیدم پُر از خَش از شام عـاشـورا همان شام غـریـبان دیـدم یتـیـمـان را همه سر در گریبان از کـربـلا تا کـوفـه تا شـام و مـدیـنـه تـا آخـرِ عــمــرم نـدیـدم غـیـر کـیـنـه دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید بر داغ های سخت نالان دید و خـندید یک عمر بر گـلهای پرپر گریه کردم یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم هفـتاد و دو گـل پیش چشمم بود پرپر هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر من دفـن کـردم نعـشهای بیکـفـن را من دفن کردم رأس ها دور از بدن را من حجّـت حـق بودم افـتادم به زندان بــودم امــام امـا امــام کـنــج ویــران رجّـالـههـا را بــر ســر بــازار دیــدم دجّـالها را گِـرد خود صد بـار دیـدم از داغ های کـوچه و بـازار و صحرا من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا |